به گزارش روابط عمومی دانشگاه زابل، در راستای تکریم سالمندان، دکتر اوکاتی ریاست دانشگاه به همراه جمعی از اعضای هیات علمی و کارکنان دانشگاه، شب یلدا را درمجموعه خانه سالمندان شهید خدری شهرستان زابل گذراندند.
دانشگاهیان شب یلدا را در حالی جشن گرفتند که چشمانشان اشک آلود بود و بغض سخن گفتن را برایشان دشوار کرده بود و تنها نگاه ها سخن میگفت.
در ابتدای این دیدار اعضای هیات علمی و کارکنان دانشگاه زابل با اهدای یک شاخه گل و هدیه از تمامی سالمندان مجموعه شهید خدری(واحد برادران و خواهران ) دلجویی نمودند.
در پایان این دیدار یکی از سالمندان به پاس قدر شناسی از این حرکت انسان دوستانه شاخه گلی به ریاست دانشگاه زابل هدیه کرد.
این دیدار از ساعت 18 آغاز شد و تا ساعت 20 ادامه داشت وبا صرف شام به میزبانی دانشگاه پایان یافت.
گفتنی است در روند این بازدید آقای صفری رییس این مجموعه گزارشی از نحوه خدمات رسانی به این قشربرای ریاست دانشگاه و هیئت همراه ارائه نمود.
آیتالله خامنهای در سال 68 و در مقام رئیسجمهور ایران به چین سفر کردند؛ در این سفر، ایشان به دور از تشریفات مرسوم دیپلماتیک به یک رستوران عمومی با غذای حلال مراجعه کردند.
به گزارش بویر نیوز، سایت دیدبان نوشت: آیت الله خامنه ای در سال 68 و قبل از رحلت حضرت امام خمینی (ره) به عنوان رئیس جمهور کشور ایران به چین سفر کردند. در این سفر که به منظور پیگیری همکاری های فیمابین در عرصه سیاسی و اقتصادی صورت گرفته بود، ایشان برای صرف غذا از تشریفات معمول و مرسوم دیپلماتیک پرهیز کرده و به یک رستوران عمومی مراجعه می کنند.
با توجه به اینکه در کشور چین غذاهای مختلفی پخت و پز می شود که با احکام اسلامی همخوان نیست، آیه الله خامنه ای و تیم همراه تصمیم می گیرند به رستوران عمومی «المطعم الاسلامی» که فقط غذای حلال تهیه و آماده می کند بروند.
مدیریت این رستوران زمانی که متوجه حضور یک هیأت عالی رتبه سیاسی در این مکان می گردد غذای ویژه ای آماده می کند که آیت الله خامنه ای ضمن تشکر، از پذیرش آن امتناع می کند و همان غذای معمولی را که همه مردم از آن تناول می کردند، ترجیح می دهد. این تصاویر برای اولین بار منتشر می گردد:
گفتنی است این رستوران که با نام چینی «هونگ بین لوو» فعالیت می کند در یک بخش از نمای رستوران، تصویر فوق را در کنار تصاویر سایر شخصیت های چین و کشورهای دیگر که به این رستوران مراجعه کرده اند، به نمایش گذاشته است. در این تصویر و در کنار حضرت آیت الله خامنه ای، دکتر ولایتی وزیر امور خارجه وقت نیز حضور دارد.
از نکات قابل توجه در این سفر، حضور دکتر حسن روحانی در تیم همراه آیه الله خامنه ای بوده است. هاشمی رفسنجانی در خاطرات زمستان سال 1367 خود می نویسد: «دکتر روحانی آمد. درباره سفر به چین – که دعوت شده – پرسید؛ موافقت کردم.» این سفر در تاریخ 19 اردیبهشت ماه 1368 مطابق با 9 ماه مه 1989 میلادی به مدت 6 روز برنامه ریزی شده بود و از آن به عنوان آخرین سفر خارجی آیت الله خامنه ای یاد می شود.
این سفر با حاشیه هایی همراه بود که جذابیت رسانه ای نیز دارد از جمله آنکه قبل از نشستن هواپیمای حامل تیم ایرانی به فرودگاه پکن، اعلام می شود که به دلیل بیماری رهبر چین، دیدار وی با رئیس جمهور ایران و هیأت همراه لغو شده است. از ابتکارات آیه الله خامنه ای این بود که پس از اطلاع از این موضوع، دیدار با مقامات دیگر چینی را لغو کردند تا به صورت غیر مستقیم این پیغام را به چینی ها بدهند که سطح نمایندگان ملت ایران کمتر از رهبر چین نیست. این مسئله باعث شد که نخست وزیر چین شخصا برای عذرخواهی به حضور آیه الله خامنه ای برسد. دکتر علاءالدین بروجردی سفیر وقت ایران در چین ماجرا را اینگونه روایت می کند: «نخست وزیر چین از محل کنگره خلق به محل اقامت رئیس جمهور ایران آمد و از همان دور، با صدای بلند گفت: کوچکتر به دیدار بزرگتر آمده است! بعد وارد اتاق شد. حدود یک ربع با آقا صحبت کرد و گفت: ما نهایت احترام به مهمان را، به خصوص شخصیتی مثل جناب عالی، وظیفه خود می دانیم. مشکل بیماری رهبر چین جدی است و پزشکان ایشان را ممنوع الملاقات کرده اند. با این حال، ما موضوع ملاقات را بررسی می کنیم تا حل شود.»
گفتنی است این ابتکار و شجاعت آیه الله خامنه ای جدا از اینکه باعث شد همگان به جایگاه هیأت عالی رتبه ایرانی سر تعظیم فرود آورند، موجب شد رهبر چین به صورت جداگانه و دوبرابر زمان تعیین شده پذیرای رئیس جمهور ایران و هیأت دیپلماتیک همراه باشد.
جگرم داشت آتش می گرفت قلبم از ته کنده می شد مغزم سوت می کشید از تمام وجود داشتم زجر می کشیدم وقتی می دیدم عده ای مدعی اینجور آدم کشی را دوست دارند بعد از دیدن این صحنه ها تمام شب را در عذاب بودم اما انگار ما هم مقصریم که انگار به یک غم یک شبه بسنده می کنیم جمله ای از رهبری مغزم را به تکاپو واداشت
"هر جای دنیا که هستسد آنجا را مرکز دنیا بدانید و از تلاش نا امید نشوید"
اما از ناتوانی خودم خجالت می کشیدم ونمی دانستم چه کار کنم.همه این اتفاقات بعد از دیدن جنایات تروریستی در سوریه اتفاق افتاد
چیزی جز دعای فرج به ذهنم نرسید همه اون دوستانی که تعجیل در فرج منجی عالم بشریت را دوست دارند یک صلوات هدیه کنند.
من که جرات نکردم تصاویر رو بگذارم خودتون می تونید تو آدرس زیر اونو ببینید..
http://www.abna.ir/data.asp?lang=1&id=462549
واژه «مهر» را با مهر و محبت من به خودت شناختی و معنا کردی!
بعدها دریافتی که ماه مهر، هفتمین ماه از 12 ماه است،در کلاس ادبیات، متوجه شدی که واژه مهر،به معنای خورشید هم هست اما ماه مهر، معناهای دیگری هم دارد.
به گزارش سرویس فضای مجازی خبرگزاری فارس وبلاگ گزارش یک زبانشناس نوشت: نامهای برای دخترم به مناسبت روز جهانی صلح؛ در آستانه بازگشایی مدارس این نامه را برایت مینویسم:
تو اولین بار، واژه مهر را با مهر و محبت من به خودت شناختی و معنا کردی! بعدها دریافتی که ماه مهر، هفتمین ماه از 12 ماه است، در کلاس ادبیات، متوجه شدی که واژه مهر، به معنای خورشید هم است.
اما دخترم! برای من ماه مهر، معناهای دیگری هم دارد؛ ماه مهر برای من سمبل صدای آژیر قرمز، دشمن، صدام، جبهه، شهادت، بمباران و ... جنگ است! و کمی هم مدرسه، درس و کلاس چون سایه شوم جنگ بر سر من و امثال من در سنین 6 -7 سالگی چنان رخی نشان داد که تا قیامت استوار است!
هنوز لحظهای که برای اولین بار صدای آژیر را شنیدم به خاطر دارم، لبه پله ایستاده بودم و زن همسایه رادیو به دست از پلهها آمد پایین، میگفت: «میگن جنگ شده، عراق حمله کرده!».
من آن روز چه میدانستم که در آستانه روز جهانی صلح هستیم، و الا حتماً به او میگفتم که نگران نباشد! صلح و جنگ با هم در تضادند و روز جهانی صلح که دیگر جنگ نمیشود و مسلماً به او که داشت گریه میکرد امیدواری میدادم که هیچ اتفاقی نمیافتد!
روز جهانی صلح 21 سپتامبر 2013 همزمان با 30 شهریور 1392
بدون شک، آیندگان، یعنی نوه نتیجههای ما، از خواندن این مطلب شگفت زده خواهند شد: در آستانه روز جهانی صلح، در یک مملکت جنگ شود، آن هم از نوع نابرابرش! آن هم از نوع شیمیایی و اتحاد قدرتهای بزرگ در مقابل یک حکومت تازه انقلاب شده!
دخترم وظیفه توست که برای فرزندانت شرح دهی که سال 1381، وقتی تو فقط 2 سال داشتی، شب عید در راه تهران بودیم که خبر حمله آمریکا به عراق را شنیدیم و همه مضطرب شدند، حتی عدهای شایع کردند که حمله بعدی آمریکا به ایران است! خیلی از تهرانیان به شهرهای شمالی رفتند تا از خطر حمله در امان باشند.
برایشان شرح بده که در آستانه روز جهانی صلح سال 2013 نیز زمزمه جنگ میآید! برایشان بگو که سال 2013 تمام کشورهای همسایهمان در جنگ داخلی و خارجی به سر میبردند! افغانستان و پاکستان که سالهای سال است در جنگ داخلی و خارجی به سر میبرند؛ در ضمن، عراق، سوریه و ترکیه را نیز به این فهرست اضافه کن.
برایشان تعریف کن که اخبار تمام شبکههای داخلی و خارجی پر از گزارشات جنگ و خونریزی و عملیات انتحاری و شکنجه و کشتن کودکان و زنان بیگناه بود!
اما به آنها بگو نگران نباشند، چون اجدادمان فکر همه چیز را کردهاند؛ آنها خیلی سال پیش، سازمان ملل متحد را تشکیل دادهاند تا از بروز جنگ، خونریزی و خشونتها جلوگیری شود! این سازمان بزرگ، عریض و طویل که مقرش در نیویورک است و بارها تصویرش را از تلویزیون دیدهای، همان که دور وبرش را پرچمهای رنگین کشورهای مختلف محاصره کردهاند، رئیسی دارد به نام آقای دبیرکل! این آقای دبیرکل هم بنا بر رسم و رسومات تمام سازمانها و نهادها، سالانه پیامهایی از خود ساطع میکند تا ما انسانها را از بروز جنگ و خونریزی منع کند!
پس هیچ جای نگرانی نیست؛ به فرزندانت بگو روز جهانی صلح را حسابی جشن بگیرند!
تویی پشت و پناه اهل عالم تویی تاج سر اولاد آدم
تویی چشم و چراغ آفرینش به تو خرم بهار دین و دانش
تو معصوم از هوی و از خطایی امین الله در ارض و سمایی
تویی گنجینه اسرار توحید تویی بالاتر از تعریف و تمجید
تو سرّ مستسرّ کبریایی تو فیض مستمرّ بر من و مایی
منیر الحق مجلّی الظّلمتی تو لسان الصّدق و علم و حکمتی تو
تو خیر من تقمّص و ارتدایی ضیاء و نور أبصار الورایی
چو نور الله لا یطفی تو هستی شدی خورشید عالمتاب هستی
تو که عالم به علم لا یبیدی بحق حق که تو حق جدیدی
به این منصب خدایت کرد منصوب شدی عدل مجسّم علم مصبوب
فروغ روی تو بدر التمام است ظهور نور تو شمس الظّلام است
تو هستی سیف شاهر نور زاهر شد علم و قدرت حق در تو ظاهر
تو هستی قائم آل محمد قیامت رمز ظلّ الله ممتد
رخ او شمع جمع آل یس تجلّی خدا در طور سینین
امید اوّلین و آخرین است نوید انبیا و مرسلین است
بود ذکر تو در تورات و انجیل مزامیر از ظهورت کرده تجلیل
در آیات کتاب الله منزّل بیان مجملی از آن مفصّل
کند برپا قیامت را قیامش خدا می داند و جاه و مقامش
تمام انبیا مشتاق رویش جمیع اولیا در جستجویش
چو قلبش عرش ربّ العالمین است در عالم امر او نقش آفرین است
رسول الله در شکل و شمائل وجودش فضل کل، کلّ الفضائل
به او شد منتهی کلّ کمالات مقامش جامع الشّمل مقامات
مدار دهر آن عالی جناب است که امر و نهی او فصل الخطاب است
چو فوق عرش و کرسی مسند اوست ید الله است و ملک اندر ید اوست
کند او متصل ارض و سما را به حق واصل کند او اولیا را
کسی که باشد عند الله عابد خدا را بر خلائق هست شاهد
بود اشراق نور الرّب ظهورش زمین و آسمان روشن به نورش
خودش نور خدا در غیب مستور ظهورش مظهر نورٌ علی نور
وجودش جود خالق بر خلائق ضمیرش مخزن اسرار خالق
خلافت از خدا شایسته اوست که در غیب و شهود، او آیت هوست
شد اسم و کنیه خاتم در او جمع کمال عالم و آدم در او جمع
ضیاء الله مشرق طلعت اوست کلام الله ناطق مدحت اوست
که او ماء معین علم و دین است ظهورش مظهر دین مبین است
نصیبش شد مواریث رسالت به او شد ختم آیات امامت
نشان ذات بی مثل و مثال است جلالش آیتی از ذو الجلال است
جمالش مظهر اسماء حُسناست کمالش مجمع امثال عُلیاست
مرکّب طینتش از علم و از عقل سرشت او را خدا از صدق و از عدل
بود خیر الوری در خَلق و خویش شود عرش خدا روشن ز رویش
شب معراج در دیدار خورشید بسان کوکب درّی درخشید
چو قائم شد مقام آن سرافراز در آن انوار شد آن نور ممتاز
سرور احمد آن محمود معبود بود در رؤیت مهدی موعود
رخش شد دلربای قلب عالم به او وابسته آدم تا به خاتم
چو در حال قیام است و قعود است چو مشغول رکوع است و سجود است
سلام الله بر او در همه حال ز حیرت منفعل شد عقل فعّال
چو دید آن انقطاع از ما سوا را خودش را داده بگرفته خدا را
نزول روح بر او در شب قدر ملک پابوس او تا مطلع الفجر
بود صاحب زمان و واحد دهر کند امضای او انفاذ هر امر
ولی امر در تشریع و تکوین مدار آفتاب و ماه و پروین
وجودش رابط ناسوت و لاهوت خرد در قدرتش مات است و مبهوت
دهد روح الامین بر درگهش پاس شرفیاب حضورش خضر و الیاس
ز مغرب آفتابی سر برآرد که بر هفت آسمان نورش بتابد
به شوق دیدن آن مهر تابان بیاید ز آسمان فرزند انسان
کند در بند مکر و کید شیطان زمین گردد محیط امن و ایمان
ملائک بسته صف در خدمت او خلائق سر به زیر از حشمت او
بود عیسی علمدار سپاهش ز عقل و وهم برتر جایگاهش
زمین و آسمان در اختیارش بود روح خدا در انتظارش
که پر سازد زمین از عدل و ایمان بگیرد داد دین از کفر و طغیان
جدا شد چون سر سلطان عالم پریشان شد نظام عرش اعظم
از آن رگها چو ثار الله جوشید زمین و آسمان و عرش لرزید
چو دست انتقام او عیان شد از آن طوفان جهانی در امان شد
وجودش لطف و جود و فضل و احسان عصاری علم و حلم وعدل و ایمان
کسی که شد ولی ثار الله بود سلطان خلق، الحکم لله
تمام فخر آدم علم اسماست ولی او حامل علم مسمّی است
چو هست او نور هو در آیه نور بود کنه وجودش سرّ مستور
چو ایمان به او ایمان به غیب است نشان بی نشان بی شک و ریب است
تعالی الله از این شأن و از این جاه که شد ربّانی آیات الله
ز حد بگذشته قدر شیعیانش شدند اخوان خاتم پیروانش
خرد قاصر ز درک آن امام است که مأمومش چنین عالی مقام است
بود بر عالم و آدم مقدّم امام حضرت عیسی بن مریم
چو موسی دید آن شأن و مقامات گذشت از آن ید بیضاء و آیات
تمنّی کرد چون آن مرتبت را جواب رد شنید این مسألت را
کاین خلعت فقط بر قامت اوست غرض از خلق آدم دولت اوست
قیامش منتهی الآمال خاتم مقامش غایة الغایات عالم
ظهورش ترجمان اِنّی اَعلم وجودش راز و رمز اسم اعظم
به او بر پا زمین و آسمان است جهان جسم است و او جان جهان است
چو نامش زینت عرش برین است کجا در دسترس آن نازنین است
امین وحی ربّ العالمین است امان آسمانها و زمین است
الهی کی شب هجران سر آید امید عالم امکان بیاید
ببارد بر جهان باران رحمت در آید آفتاب از ابر غیبت
ز هجر روی او جان بر لب آمد سر آمد عمر و آن جانان نیامد
خداوندا به سالار شهیدان به آه زینب و اشک یتیمان
تو بگشا آن ید مشکل گشایش نمایان کن رخ ایزد نمایش
در آور از ابر آن بدر الدّجی را عیان کن طلعت شمس الضّحی را
بر آور حاجت ختم النّبییّن به پا کن دولت طه و یس
همه در انتظار روز موعود که کی آید دلیل راه معبود
در آرد اهل عالم را ز حیرت به یمن دولت قرآن و عترت
حکومت می کند با عدل مطلق شود مصداق جاء الحق محقق
زمان می پرورد عقل مجرّد به دست قدرت آن سرّ سرمد
کسی که شد ولی عصر والعصر ظهورش می شود تفسیر والفجر
چو فجری که بود مصداق ساعت همان ساعت که شد صبح قیامت
قیامت قامتی قائم به عدل است که حق را مظهر اندر عدل و فضل است
به دست او لوای حمد و تهلیل کلید قفل تنزیل است و تأویل
دلش مشکات نور حق تعالی است وجودش بابُ وجه رب اعلی است
لسان الله باشد در بیانش کلام الله جاری بر لسانش
به دست اوست رتق و فتق هر کار فلک گردد به دور او چو پرگار
ملقّب شد به جحجاح مجاهد محوّل شد به او رفع شدائد
نه جولانگاه حسنش در زمین است که او طاووس فردوس برین است
ز قرب او بحق کس نیست آگاه من الله است و بالله و الی الله
خرد عاجز ز حلّ این معماست کسی که سرپرست دین و دنیاست
وجودش اسو? موسی و عیسی است ولیکن اسو? آن اسوه، زهراست
به تازگی بر روی شبکه های اینترنتی اجتماعی متن فتوای یکی از مفتیان کینه توز وهابی به نام «ناصر العمر» در مورد شیعیان پخش شده است، این مفتی در سوالی با این مضمون «خطر شیعیان نسبت به اسلام بیشتر از یهود و نصاری است، برای نجات امت اسلام چگونه این طایفه را ریشه کن کنیم؟» این چنین پاسخ میدهد :
در ابتدا باید بدانیم که شیعیان جز با یک حکومت اسلامی جهادی ریشهکن نمیشوند، شیعیان بعد از برپایی حکومت اسلامی مذکور دو راه دارند: یا اینکه اسلام را بپذیرند! یا اینکه سر بریده شوند، اگر اصرار کردند بر مذهب خود باقی بمانند با آنها باید این چنین برخورد کنید:
اول: همه شیعیان را چون سر بریدن گوسفند، سر ببرید تا خون سر تا پای آنها را فرا بگیرد، و چه منظرهی بدیعی است زمانیکه تو میبینی اجساد شیعیان در دریایی از خون شناورند و صدای امواج خون رافضی گوشهایت را نوازش میدهد و جنازههایشان، چشمهایت را به وجد میآورد.
دوم: زنان آنها را به اسارت ببرید و در میان رزمندگان به صورت عادلانه تقسیم کنید .
سوم: کودکان شیعه را به فراگیری تعلیمات اسلامی صحیح وا دارید و توحید و عقیده را به آنها آموزش دهید، و به آنها آموزشهای نظامی دهید تا در فتوحات اسلامی از آنها استفاده شود.
اما ممکن است آنها تقیه کنند، برای اینکه مطمئن شویم تقیه نمیکنند باید موارد زیر انجام شود:
اول: معابد و ضریحهای شرکآلود شیعه را نابود و ویران کنید.
دوم: کودکانشان را در مدارس خودمان داخل کنیم.
سوم: خانههای آنها را تفتیش کنید و کتابهای شرکآلود آنها را از بین ببرید.
چهارم: از کودکانشان سؤال کنیم که آیا والدینشان کارهای شرک آمیز در خانه انجام میدهند یا نه.
پنجم: آنها را در یک شهر متمرکز نکنیم و در شهرهای مختلف پخششان کنیم.
ششم: روز عاشورا را جشن بگیرید و شیعیان را مجبور کنید درآن شرکت کنند.
هفتم: آنها را مجبور کنید کودکان خود را با اسمائی مانند معاویه، یزید و عائشه و حفصه و... نامگذاری کنند.
هشتم: اجبارشان کنیم که به رهبرانشان دشنام دهند.
اصل فتوا
سؤال: فضیلة الشیخ ناصر العمر کما تعلمون بأن خطر الرافضة على الإسلام والمسلمین أشد من خطر الیهود والنصارى فکیف نستأصل خطر الرافضة من الوجود لإنقاذ أمة الإسلام؟ پاسخ: بسم الله الرحمن الرحیم والصلاة والسلام على محمد و صحبه أجمعین فی البدایة یجب أن نعلم حقیقة وهی ان الرافضة لن یتم استئصالهم الا على ید حکومة اسلامیة جهادیة أما کیف یتم استئصالهم فالرافضة بعد قیام الدولة الاسلامیة باذن الله تعالى امامهم خیاران اما الاسلام أو الذبح فان اختاروا البقاء على دینهم فسوف یتم معهم الآتی :- اولا یذبح کل من انبت من الرافضة ذبح النعاج فیثخن فیهم القتل ویعمل فیهم السیف حى تعلوا دماؤهم الى الرکب ویا له من منظر بدیع وأنت ترى اشلاء الرافضة متناثرة وسط بحر من الدماء متلاطم وأنت أخی المسلم تتمشى وسط هذا البحر واصوات موجات الدماء الرافضیة السائلة تطرب أذنیک واشلاؤهم تمتع ناظریک یا له من مشهد مثیر . ثانیاتسبى نساء الرافضة فتوزع على المجاهدین بالقسمة العادلة فتصنف الرافضیات على ثلاث أصناف العذارى الحسناوات ثم العذارى فقط ثم ذوات الجمال من الثیبات فیعطى الصنف الاول لمن ابلى بلاء حسنا من المجاهدین والصنف الثانی للاقل منهم بلاء واما الصنف الثالث فللذین هم من دونهم أما من تذمر من المجاهدین أو قصر فلیس له الا البقیة ای الدمیمات والقبیحات أظن أن هذه قسمة عادلة والله اعلم ثالثا الصغار من الرافضة هؤلاء یتم تعلیمهم تعلیما اسلامیا ویدرسون العقیدة والتوحید وینشؤن تنشئة اسلامیا ویتم تدریبهم تدریبا عسکریا قویا شدیدا لکى یتم الاعتماد علیهم فی الفتوحات الاسلامیة تماما کما هو الحال عند الممالیک والانکشاریین زمن الدولة العثمانیة . أما فی حالة اسلام الرافضة وهذا المتوقع ان یلجؤوا الى التقیة فلن یتم السکوت عنهم نعم نقر لهم اسلامهم فی الظاهر فلسنا مکلفین بمحاکمة سرائر الناس التی لا نعلمها ولکن هناک عدة اجرءات تتخذ لاختبار الرافضة و معرفة صدقهم من کذبهم ولمنعهم من التمتع بالتقیة وامتیازاتها فیتم اجراء الآتی :- أولا تهدم معابد الرافضة الوثنیة والاضرحة الشرکیة وبأیدی الرافضة ومن یرفض فهذا قد فضح نفسه ومن یفعل وهو مستاء کأن یتمعر وجهه مثلا فهذا یوضع علیه علامة استفهام ویخضع لاختبارات أخرى وتشدد علیه الرقابة ثانیا یأخذ ابناء الرافضة الصغار ویتم ادخالهم فی مدارس دینیة سنیة داخلیة حیث یتعلمون التوحید والسنه ولا یخرجون الى بعد التأکد من رسوخ الدین لدیهم . ثالثا اجراء عملیات مداهمه وتفتیش لبیوت الرافضة للتأکد من خلوها من الکتب الشرکیة التی یجب أن تحرق. رابعا طرح اسئلة على صغار ابناء الرافضة لمعرفة ان کان والدیهم یمارسون طقوس الشرک فی بیوتهم اما لا . خامسا تشتیتهم فی الارض بحیث لایتمرکزون فی مدینة محدده . سادسا اجراء احتفال فی یوم عاشوراء وجبرهم على القدوم لمعرفة من منهم ما یزال یقیم طقوس الشرک فی هذا الیوم ومن تبرء حقا من تلک الطقوس . سابعا اجبارهم على اسماء سنیة مثل ابو بکر عمر معاویة یزید للبنین وکذلک حفصه عائشة للبنات . ثامنا اجبارهم على سب والبراءة من أئمتهم الذین یزعمون مثل الخمینی والسیستانی وغیرهم . والله أعلم وصلى الله على نبینا محمد وعلى صحبه أجمعین |
"وَ لَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جاؤُکَ فَاسْتَغْفَرُوا اللَّهَ وَ اسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللَّهَ تَوَّاباً رَحیماً" (نساء64)
آیا می توان از چهارده معصوم علیهم السلام ، امامزادگان ، شهداء ، صالحین و ... درخواست شفاعت داشت ؟ با نظر به آیه 18 سوره جن - یا فقط باید از خداوند ، شفاعت توسط ایشان را خواست؟
یکی از ادله وهابیها بر تحریم درخواست شفاعت از اولیای خدا، این است که می گویند به حکم صریح قرآن ما نباید در مقام دعا، غیرخدا را بخوانیم و درخواست شفاعت از غیر او، یک نوع درخواست حاجت از غیر خداست. قرآن مجید میفرماید: «فلا تدعوا مع الله أحدا: با خدا، غیرخدا را مخوانید.»(جن،18) هرگاه دعوت غیرخدا حرام است و از طرف دیگر، شفاعت برای اولیای او ثابت میباشد، راه جمع همان است که شفاعت اولیا را از خدا بخواهیم نه از خود آنان. گواه بر اینکه این نوع دعوتها عبادت و پرستش است، آیه زیر است: «و قال ربکم اُدعونی أستجب لکم إن الذین یستکبرون عن عبادتی سیدخلون جهنم داخرین: خداوند شما فرمود مرا بخوانید تا اجابتتان کنم، کسانی که از پرستش من کبر میورزند، وارد دوزخ میگردند.» (غافر،60) دقت کنید که در آغاز آیه، لفظ «دعوت» و در آخر آیه، لفظ «عبادت» به کار رفته و این گواه بر آن است که دعوت و عبادت یک مفهوم دارند. در ارشادالقلوب و دیگر کتابهای اخلاق وارد شده: «الدعاء مخّ العباده: دعا کردن مغز پرستش است.» در پاسخ به این شبهه باید گفت:
اولاً: مقصود از تحریم دعوت غیر خدا در جمله «فلا تدعوا» مطلق خواندن و درخواست نیست، بلکه مقصود از تحریم دعوت، تحریم پرستش غیر خداست، به گواه ما قبل آیه که میفرماید: «و ان المساجد لله» این جمله دلیل بر این است که مقصود از دعوت در آیه دعوت خاصی است که ملازم با پرستش میباشد، و آن قیام توأم با ذلت و خضوع بینهایت در برابر کسی که او را اختیاردار جهان و حاکم مطلق بر صحنه آفرینش میداند و هرگز این قیود در درخواست شفاعت از کسی که خدا به او چنین حقی را اعطا کرده است که به اذن او شفاعت کند، وجود ندارد.
ثانیاً: آنچه در آیه تحریم شده، این است که کسی را همراه خدا، بخوانیم و او را در رتبه خدا بینگاریم، چنانکه لفظ «مع الله» روشنگر این مطلب است. اگر کسی از پیامبر(ص) بخواهد که در حق او دعا کند که خدا گناهانش را ببخشد یا حاجت او را بر آورد، هرگز همراه خدا کسی را نخوانده است، بلکه حقیقت این دعوت جز دعوت خدا چیز دیگری نیست. اگر در خواست حاجت از بت، در برخی از آیات، شرک معرفی شده، به خاطر این است که آنها را قادر به انجام مقاصد خویش میدانستند؛ از این رو قرآن مجید در مقام انتقاد از این نوع اندیشهها چنین میفرماید: «و الذین تدعون من دونه لا یستطیعون نصرکم و لا أنفسهم ینصرون: بتهایی را که به عنوان معبود جز خدا میخوانید، نمیتوانند شما را و خود را کمک کنند.» (اعراف،197) و نیز میفرماید: «ان الذین تدعون من دون الله عباد أمثالکم: کسانی که جز خدا میخوانید، به سان شما بندگان خدا هستند.» (اعراف،194)
کوتاه سخن اینکه: مشرکان درباره بتها قدرتهای فوقالعاده میاندیشیدند و با نهایت ذلت و خضوع در برابر آنها میایستادند و عرض حاجت میکردند و آنها را متصرف مطلق و فاعل تام در جهان آفرینش میدانستند. البته درخواست حاجت به این شکل قطعاً حرام و بت پرستی خواهد بود؛ ولی درخواست شفاعت و دعا از شخصی که خدا به او چنین مقامی را داده، فاقد این شرایط است.
ثالثاً: دعوت معنی وسیع و گسترده ای دارد و احیاناً بهطور مجاز در عبادت استعمال میشود، مانند آیه و حدیثی که مستدل با آن استدلال کرده است، در صورتی که چنین استعمالات جزئی به صورت مجاز دلیل نمی شود که همیشه دعوت را به معنی عبادت تفسیر کنیم و درخواست حاجت و دعا از کسی، به شکل معقول را محکوم به شرک بنماییم.
آیا درخواست شفاعت از اولیا، شرک در عبادت است؟
شکی نیست که شفاعت، حق مطلق خداست. گذشته بر برهان عقلی که بر این گواهی میدهد، آیات قرآنی نیز بر آن شاهد میباشند؛ مانند: «قل لله الشفاعه جمیعا: بگو برای خداست حق شفاعت.» (زمر،44) با توجه به این اصل یادآور میشویم که: آیات دیگری دلالت دارند که خداوند اجازه داده است گروهی از این حق استفاده کنند و تحت شرایط خاصی شفاعت نمایند. حتی در برخی از آیات، نام برخی از شفیعان نیز برده شده است؛ مانند: «وکم من ملک فی السمـوت لا تغنی شفاعتهم شیئاً الا من بعد أن یأذن الله لمن یشاء و یرضی: چقدر فرشتگان در آسمان هستند که شفاعت آنان از چیزی بینیاز نمیکند مگر آنگاه که خداوند درباره هر کس که بخواهد، اذن دهد و راضی گردد.» (نجم،26) پیامبر گرامی(ص) طبق تصریح قرآن دارای مقام محمودی (مقام شایسته) است، آنجا که میفرماید: «عسی أن یبعثک ربک مقاما محمودا: شاید پروردگارت تو را به مقام شایستهای برگزیند.» (اسراء،79) مفسران اسلامی به حکم روایات میگویند که مقصود از مقام محمود، همان مقام شفاعت است و خداوند چنین مقامی را به وی داده است.
تا اینجا میان فرقههای اسلامی سخنی نیست. سخن در اینجاست که اگر کسی از فردی که بهطور مسلم دارای مقام شفاعت است، درخواست شفاعت کند؛ مثلاً بگوید: «ای پیامبر خدا! در حق من شفاعت کن.» آیا چنین درخواست شرک است یا نه؟ آیا سودی دارد یا بی فایده است؟ بحث درباره سودمند بودن چنین درخواست از قلمرو گفتار ما بیرون است. ما فعلاً درصدد شناسایی مرزهای توحید و شرک هستیم، نه شناسایی مفید بودن و یا نبودن عمل و کاری.
با توجه به میزان توحید و شرک، حکم چنین درخواستی روشن است. کسی که از او درخواست شفاعت میکنیم، اگر او را «اله» و خدای کوچک بدانیم و معتقد گردیم که او و امثال او مالکان مقام شفاعت میباشند و خدا این حق را به آنها تفویض کرده و درباره هرکس که بخواهند، شفاعت میکنند بیآنکه نیاز به اذن و اجازه خدا داشته باشند، به طور قطع چنین درخواستی، پرستش آنان بوده و درخواستکننده مشرک خواهد بود؛ زیرا شفاعت از کارهای مقام ربوبی و الهی است، و درخواست کار الهی از دیگری شرک خواهد بود. اما اگر آنان را مخلوق محدود خدا بدانیم که با اذن و اجازه خاص خدا درباره گروهی میتوانند شفاعت کنند، سپس با توجه به این قید و شرط از آنها درخواست شفاعت نماییم، به طور مسلم چنین درخواستی با درخواست کار عادی فرق نمیکند و عمل از مرز توحید بیرون نخواهد رفت.
تصور اینکه عمل ما (درخواست شفاعت از اولیای الهی) از نظر ظاهر شبیه عمل مشرکان است که از بتان خود درخواست شفاعت میکردند، تصوری بیپایه است؛ زیرا شباهت ظاهری، میزان داوری نیست، بلکه پایه داوری، قصد درخواستکننده و کیفیت اعتقاد او درباره شفاعتکننده است و نحوه اعتقاد یک فرد موحد درباره اولیای خدا با شیوه اعتقاد یک مشرک درباره بتها کاملاً متفاوت است. معالوصف چگونه این دو در خواست به هم مقایسه میشود؟ اگر پایه داوری، شباهت ظاهری باشد، باید طواف بر دور خانه خدا، دست گذاری بر حجرالأسود و سعی میان صفا و مروه مایه شرک گردند؛ زیرا اینگونه اعمال در ظاهر با اعمال مشرکان تفاوتی ندارد!
گروه وهابی درخواست شفاعت را از اولیای الهی مطلقاً شرک میدانند و میگویند: علت اینکه قرآن بتپرستان را مشرک خوانده، این است که آنان در برابر بتها به ناله و زاری میپرداختند و از آنان درخواست شفاعت میکردند؛ چنان که میفرماید: «ویعبدون من دون الله ما لا یضرهم ولا ینفعهم ویقولون هؤلاء شفعؤنا عندالله: موجوداتی را میپرستند که به آنها زیان و سودی نمیرسانند. و میگویند که آنها شفیعان ما در نزد خدا هستند.» (یونس، 18) بنابراین شفاعت کردن اولیا، حق و ثابت است؛ اما هر نوع شفاعتخواهی، حتی از شفیعان واقعی چون پرستش آنان محسوب میشود، جایز و مشروع نیست. به این استدلال دو جواب میتوان گفت:
1. این آیه هرگز کوچکترین دلالتی بر مقصود آنان ندارد و اگر قرآن افراد یاد شده را مشرک میداند، نه از این نظر است که از بتها طلب شفاعت میکردند، بلکه علت مشرک بودنشان این است که آنها را میپرستیدند تا سرانجام آنان را شفاعت کنند. توضیح اینکه: بتپرستان دو کار انجام میدادند:
الف) بتها را متنفذان درگاه الهی میدانستند و تصور میکردند که از طریق عبادت و پرستش آنها میتوانند رضایت آنان را جلب کنند. خداوند این حقیقت را در همان آیه با جملههای زیر بیان کرده است: «ویعبدون من دون الله...» از این جهت آنان مشرک بودند.
ب) چشم امید به آنها دوخته و طلب شفاعت میکردند. خداوند این حقیقت را با جمله زیر بیان فرموده است: «و یقولون هؤلاء شفعونا عندالله». با دقت در معنای آیه و اینکه آنان درباره بتها دو کار انجام میدادند، روشن میگردد که علت مشرک بودنشان، همان پرستش بتهاست، نه شفاعت خواهی از آنان. اگر شفاعتخواهی از بتها در حقیقت، پرستش آنها بود، دیگر دلیل ندارد که علاوه بر جمله «و یعبدون...» جملهای مانند: «و یقولون...» را بیاورد. از اینکه در آیه دو جمله به یکدیگر عطف شده، حاکی از آن است که موضوع پرستش بتها، غیر از مسئله شفاعت آنان است. پرستش بتها نشانه شرک و دوگانه پرستی است، در حالی که شفاعتخواهی از سنگ و چوب، عمل احمقانه و دور از منطق و علم بهشمار میرود. هرگز این آیه دلالت ندارد که شفاعتخواهی از بتها پرستش آنهاست تا چه رسد که شفاعتخواهی از اولیای حی و عزیزان درگاه وی، نشانه پرستش آنها باشد.
2. گذشته از این، میان شفاعتخواهی ما و شفاعتخواهی بتپرستان فرق روشنی وجود دارد: آنان بتها را مالکان مقام شفاعت میدانستند؛ به این معنا که هر طوری و درباره هرکس بخواهند، میتوانند شفاعت کنند. و با اعتقاد به چنین مالکیتی که یک نوع اعتقاد به الوهیت است، درخواست شفاعت، شرک محسوب خواهد شد و لذا قرآن در مقام انتقاد از این عقیده میفرماید: «قل لله الشفاعه جمیعا: بگو برای خداست حق شفاعت.» (زمر،44) در صورتی که مسلمانان درباره اولیای خود به چنین مقام و مالکیتی معتقد نیستند و پیوسته آیه زیر را زمزمه میکنند: «من ذا الذی یشفع عنده إلا بإذنه: کیست که نزد خدا شفاعت کند جز به اذن او؟» (بقره،255) با این تفاوت بارز، مقایسه این دو با هم بسیار دور از انصاف است.
به نقل از آیه الله سبحانی
در اعتراض به بی حرمتی مرقد حجر بن عدی،دروس خارج حوزه نجف و قم تعطیل شدند
دروس حوزه علمیه نجف اشرف و قم در اعتراض به هتک مرقد شخصیت به نام صدر اسلام حجر بن عدی (ره) از سوری سلفیون هتاک تعطیل اعلام شد.
در پی انتشار خبر هتک مرقد حجربن عدی (ره) که از شخصیت های به نام صدر اسلام است، موجی از خشم در میان مسلمین ایجاد شد و بسیاری از مراکز اسلامی و علمای اسلام به این هتک حرمت واکنش نشان دادند.
در همین ارتباط حوزه علمیه نجف اشرف نیز کلیه دروس خود از جمله دروس خارج فقه و اصول را در اعتراض به این هتک حرمت تعطیل اعلام کرد.
همین طور خبر می رسد در قم نیز دروس آیات عظام تعطیل اعلام شده است.
یادآور می شود در سوریه روز پنج شنبه عناصر افراطی وابسته به گروه های تروریستی قبر "حجر بن عدی" (ره) را در شهر "عدرا" در استان "ریف دمشق" تخریب کردند.
مرقد حجر بن عدی یکی از اماکن زیارتی در سوریه است. این عناصر افراطی مرقد حجر بن عدی (ره) را نبش کردند.
منطقه عدرا تحت کنترل عناصر وابسته به گروهک تروریستی جبهه النصره است. این گروهک تروریستی و دیگر گروه های افراطی بارها تهدید کرده اند که اماکن زیارتی و مقدس را در سوریه تخریب می کنند.
در پیام حضرت آیت الله صافی گلپایگانی به همین مناسبت آمده است:
بسم الله الرحمن الرحیم
وَلاَ تَحْسَبَنَّ اللّهَ غَافِلًا عَمَّا یَعْمَلُ الظَّالِمُونَ
هتک حرمت مرقد مطهر صحابی جلیل القدر حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و یاور باوفای حضرت امیر المؤمنین علی بن ابیطالب علیه السلام جناب حجر بن عدی سلام الله علیه و یاران عظیم القدر ایشان در سوریه توسط جنایتکاران و دژخیمان موجب تأثر و تأسف شدید مسلمانان جهان و دوستداران اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام گردید.
انا لله و انا الیه راجعون
تعرّض به مقدسات مسلمانان و قبور مطهر بزرگان اسلام و بدنهای پاکی که نشانهی بزرگی از حقانیت اسلام و مکتب اهل البیت علیهم السلام است، با هیچ دلیلی قابل توجیه نیست و در نزد همهی مسلمانان محکوم و مطرود است. چطور میتوان باور کرد که عدهای که چهرهی اسلام عزیز را در جهان با خشونت معرفی نموده و بوئی از اسلام و انسانیت نبردهاند، و خود را موحّد و متعبّد معرفی نموده، خون صدها نفر از انسانهای بیگناه، کودک و بزرگ و مرد و زن را با وحشیانهترین وسایل وحشیگری به زمین بریزند و گردن حتّی نوجوانان را با شمشیر قطع نموده و آنها را در شبکههای ماهوارهای نشان دهند.
برای جهانیان روشن است که این افراد با کمک مستقیم بعضی از کشورهای مزدور منطقه و صهیونیزم و چراغ سبز سازمانهای به اصطلاح حقوق بشر، این جنایات را انجام میدهند و به جای آن که امروز به داد مسلمانان مظلوم میانمار برسند، این چنین جنایاتی را مرتکب میشوند.
اینجانب از تمام علمای جهان اسلام و دانشگاهیان و حوزههای علمیه اهل سنت و تشیع میخواهم که برای جلوگیری از این جنایات و آدمکشیها که اعتبار مسلمانان را در جهان مخدوش کرده است چارهای فوری بیاندیشند و اختلافات جزئی و سیاسی را کنار گذاشته و فقط به فکر اسلام و قرآن و آبروی این دین حنیف و آسمانی باشند که اگر فردا این کار انجام شود دیر است و موجب پشیمانی میباشد. به داد اسلام برسید و مسلمانان را بار دیگر در جهان عزّت و آبرو دهید که آورندهی قرآن کریم پیامبر رحمة للعالمین از شما انتظاری جز این ندارد که ان تَنصُرُوا اللَّهَ یَنصُرْکُمْ وَیُثَبِّتْ أَقْدَامَکُمْ
لطف الله صافی
22 جمادی الثانیه