چهارشنبه 91 آذر 15 , ساعت 3:7 عصر
گفتم:مادرجان بیا ناهار بخوریم... گفت:ناهار چی داریم؟ گفتم:باقلا پلو با ماهی... خندید و گفت:ما امروز این ماهی ها رو میخوریم...یه روزی هم این ماهی ها ما رو میخورند... . . چندسال بعد در عملیات والفجر هشت در اروند گم شد... . مادر تا آخر عمرش ماهی نخورد...
نوشته شده توسط سیدعلی.ج | نظرات دیگران [ نظر]